پشت جلد رمان سوءقصد آمده است:
این رمان به بیش از ۳۰ زبان در دنیا ترجمه شده است. در ۱۹۸۶ فیلمی براساس رمان سوء قصد ساخته شد که جوایز اسکار و گلدن گلوب را از آن خود کرد.
سوء قصد داستانی است که بر اساس رخدادهای واقعی نوشته شده است. این داستان در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۵ اتفاق میافتد. یکی از نیروهای بیرحم نازی به طرز مرموزی روی دوچرخهاش به قتل میرسد. آلمانیها برای اینکه انتقام گرفته باشند خانه خانواده بیگناهی را آتش میزنند و تنها پسرکی به اسم آنتون از این حادثه نجات پیدا میکند. آنتون تصمیم میگیرد که این اتفاق را فراموش کند و زندگی عادی مانند مردم دیگر داشته باشد...
دوستداران رمانهای خارجی و ادبیات جنگ را به خواندن کتاب سوء قصد دعوت میکنیم.
هری مولیش، نویسنده مشهور هلندی ۲۹ ژوئن ۱۹۲۷ متولد شد. او را به همراه فردریک هرمانس و جرارد ریو از بزرگان ادبیات بعد از جنگ در هلند میدانند. او در طول زندگیاش بیش از هشتاد رمان، نمایشنامه، مقاله، شعر و رساله فلسفی نوشت. سه رمانِ بستر سنگی عروس، سوء قصد و کشف آسمان از برجستهترین آثار او هستند. او در سال ۱۹۶۱ به عنوان خبرنگار در محکمه آیشمن، معمار و مبتکر هولوکاست در زمان جنگ جهانی دوم، حضور داشت. هری مولیش ۳۰ اکتبر ۲۰۱۰ چشم از دنیا فروبست.
استینوایک درحالیکه دفتر را جلوش گرفته بود به پیتر گفت «بیا یک دقیقه بشین پیش من.»
بعد دکلمهوار شروع به خواندن ترجمه او کرد؛ «مانند زمانی که رودها با برف مذاب و بارانْ پُرآب شده، از بالای کوه سرازیر میشوند و چشمههای خروشان در ته دره میجوشند و در یک بستر توخالی بههم میپیوندند. چوپانی در جایی دور، از میان کوهستان، هیاهوی کرکننده آن را میشنود: همانند صدای فریادها و جنگ جانسوزی که سربازها تنبهتن...»
استینوایک درحالیکه به پشتی صندلیاش تکیه میزد و عینکش را برمیداشت گفت «چهقدر زیباست!»
پیتر گفت «آره، محشره. مخصوصاً اگه آدم یک ساعت و نیم با این مزخرفات سروکله زده باشه.»
«اگه یک روز هم طول میکشید، ارزشش رو داشت. نگاه کن طبیعت چه چیزی رو براش تداعی میکنه، اما نه مستقیماً، بلکه با چنین مقایسه زیبایی. تونستی اون رو حس کنی؟ چیزی که در یادت میمونه سربازهای جنگی نیستن، صحنه طبیعته که هنوز هم اینجاست. میدان جنگ ناپدید شده، اما رودها هنوز باقی هستن، که تو هنوز میتونی صداشون رو بشنوی و تو همون چوپانی. مثل اینه که میخواد بگه، کل هستی تصویر داستان دیگهایه و همه اینها به خاطر اینه که به اون داستان پی ببریم.»
پیتر گفت «که البته همون جنگه.»
استینوایک حرفش را نشنیده گرفت.
«عالی نوشتی پسرم. فقط یک اشتباه کوچیک؛ رودها نیستن که بههم میپیوندن، دو روده.»
«کجا نوشته شده؟»
«اینجا: سیمبالتون، جفت شدن، جمع شدن دو چیز در یک جا، که صحیح هم هست، اشاره به دو ارتش در یک محله. این ترکیب خاصیه که فقط در اشعار هومر میبینی. به سمبل فکر کن، از سیمبالو مشتق میشه، یعنی در یک جا جمع کردن، دیدار یکدیگر. میدونی سیمبولون یعنی چی؟»
پیتر طوری گفت «نه»، که معلوم بود نمیخواهد هم آن را بداند.
پشت جلد رمان سوءقصد آمده است:
“تمامی محتوا مندرج در سایت متعلق به رسانه ریتم آهنگ می باشد و هرگونه کپی برداری با ذکر منبع بلامانع است.”